باز باران با ترانه ...

بـ ا ز بـ ا ر ا ن بـ ا تـ ر ا ن ه

بـ ا ز بـ ا ر ا ن بـ ا تـ ر ا ن ه

بـ ا ز بـ ا ر ا ن بـ ا تـ ر ا ن ه

بـ ا ز بـ ا ر ا ن بـ ا تـ ر ا ن ه

بـ ا ز بـ ا ر ا ن بـ ا تـ ر ا ن ه

بـ ا ز بـ ا ر ا ن بـ ا تـ ر ا ن ه

و باران رحمت خداوند بر سر بندگان ، باریدن گرفت. و انزلنا من السماء ماء طهورا ...


فردا شب، ساعت 22 ، قرارمون یادت نره.

قرار شبانه ؛ درست زیر نور ماه




اولین نشست عوامل برنامه ساز زیر نور ماه با شنوندگان برنامه

زمان : سه شنبه 88.11.6 ساعت 22

مکان:جایی همین نزدیکی (دقیقا پشت کامپیوتر خودتان)

شنیــــــــــده می شوید.

اطلاعات بیشتر ......> اینجا 


پ.ن : با خبر شدیم مادر یکی از اعضای فعال اندیشه کسالت دارند. ختم صلوات

شاید یک تلنگر ...

خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟


خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.

خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی...

به بهانۀ تولد امام محمد باقر (ع)

سفارشان امام باقر برای اصلاح فرمانروایان را در ادامه مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

گفتم گفتی گفت!

1 - هم اکنون که این سطور را از نظر می گذرانید، برنامه زیر نور ماه در حال پخش است، موضوعشان هم هدف و راه است و کلا اینکه هدف یا راه...مسئله این است...! شکسپیر، کجایی که یادت به خیر.

2 - فردا شب این موقع، منطقه اختصاصی " نقش و نقش پذیری " را بررسی و واکاوی خواهد کرد. در راستای شعار شنیده می شنوید، بشتابید اینجا...

3 - و اما، امروز 25 دی ماه مصادف است با تولد یکی از سردبیران و نویسندگان تاپ، اندیشه ای، دلی ، اجتماعی ، باحال،گل،شیرین سخن،خوش قلم و کلا همه چی تمومه رادیو جوووووون. از راه دور، کار دیگه ای از دستمون بر نمیاد جز تبریک...چی ؟ تولد کیه ؟ خب چرا عصبانی میشی ؟ تسلیم...میگم الان...تولد ایشونه! تولدشون مبارک.

از فراز نور ...

 

چه قدر آدم دیده ام که خواسته اند سربلند شوند، رفتند پیش یکی غیر تو و کوچک و خوار برگشتند.
چقدر آدم دیدم که خواستند ثروتمند شوند، رفتند پیش یکی غیر تو و فقیر برگشتند.
چقدر آدم دیدم که خواستند به مقام برسند، رفتند پیش یکی غیر تو و پست و زیردست برگشتند. آدم اگر عاقل باشد اینها را که می بیند راه خودش را درست انتخاب می کند. از این رفت و آمدها پند میگیرد. این درس عبرت ها او را می برد به راه راست.
خدایا! من از کسی غیر تو خواهش نمی کنم. هر آرزویی دارم می آورم پیش خودت. قبل از اینکه دیگران را صدا کنم. امیدم فقط به توست، کسی را شریک نمی کنم. خواهش هایم فقط از توست. کسی را همراهت نمی کنم. تو و کس دیگری را با هم صدا نمی زنم.
یکی بودن مال توست و قدرت و بی نیازی و توانایی و بالایی. دیگران در زندگی به مهربانی تو نیاز دارند. رحمت تو نباشد، از پس کارهای خودشان بر نمی آیند و در امورات روزمره شان هم شکست می خورند. دیگران یک روز خوبند، یک روز بد. خلقشان روز به روز فرق می کند ولی تو بالاتری از این شبیه ها و مخالف ها. بالاتری از این همتایان کوچک. پاکی و خدایی جز تو نیست...

(فرازهایی از صحیفه سجادیه)

توجه !

در حالی که زیــرنــورمـــاه سازان به سردبیری ایشون، کماکان فرار را بر قرار ترجیح داده و می خواهند امشب هم اینجا درباره فرار و فراری دادن و فرار کردن و ... گریزی! صحبت کنند، ساکنین منــطقه اخــتصــاصی که جایی حوالی موج اف ام ، سکنی گزیده اند! در یک ویژه برنامه که می گویند خیلی ویژه است! ویژگی های آخرالزمان را موضوع برنامه خویش قرار داده اند و اینجا منتظر شما هستند تا بهشان سر زده و ایشان را از نظرات گرانبهای خود بی بهره نسازید. از ما گفتن بود...!

شاید این جمعه ...


از چهارراه که ميگذرم عطر نرگس ها مستم ميکند.
گاهي فکر ميکنم کاش بودي و دسته ي از آن را به تو هديه ميکردم.
پيش خودم نذر ميکنم که روز آمدنت همه ي جاده هايي که از آن ميگذري پر از نرگس کنم.
پيش خودم نذر ميکنم روز آمدنت همه ي جاده ها را با اشک چشم هايم آب پاشي کنم.
روز آمدنت...روز آمدنت....؟؟؟
فقط ميدانم جمعه ي ست که روزي در تقويم ها سبزترين روز سال خواهد بود.
چشم هايم را روي هم ميگذارم و به ذوالجناح سفيدت فکر ميکنم،
به ذوالفقار حيدري و شال سبز بني هاشمت!
به سجده هاي طولاني و مظلوميتي که قرن ها از آن ميگذرد.
به سهم خودم در اين غربت...
به راه هاي نرفته ي که به تو ختم ميشد و هيچ وقت قدمي در آن نگذاشتم.
من به تو فکر ميکنم.
چه خوب است که به فکر من مي آيي...چه خوب است که گاهي اجازه مي دهي به تو بينديشم.
چه خوب است که هنوز قلبم با نفس تو به ضربه در مي يد
چه خوب است که تو مولايی و من بنده ي تو....؟
من چقدر سرشارم....

فرار از واقعیت در زیر نور ماه!

این هفته ، همراهان شما در زیر نور ماه " فرار " را بر قرار ترجیح داده ولی آن را به عنوان موضوع برنامۀ شان، برنامۀ تان ، برنامۀ مان! برگزیده اند.

شما هم قبل از اینکه فرار کنید، سری به اینجا بزنید. ضرری ندارد! کاملا تضمینی!

گر مَحرمی مُحرم حریم مُحرم شو

هر اعتقادی که داشته باشیم، طرفدار هر جناح سیاسی که باشیم، همۀ ما مسلمانیم و ارزش هایمان تعریف شده و یکسان است. این است که وقتی به عاشورایمان، به حسینمان، به دینمان توهین می کنند، تاب نمی آوریم و اعتراض می کنیم.


قلممان، تنها سلاحمان است برای محکوم کردن هتک حرمت کنندگان. کسانی که حریم محرم را پاس نداشتند و حرمت شکنی کردند.

با قلمهایمان می جنگیم با حرمت شکنان. اعلام برائت می کنیم و خشممان را ابراز می کنیم.

علاقمندان به این حرکت خودجوش، می توانند لینک نوشته خود را برایمان کامنت بگذارند یا مستقیما در بخش نظرات همین پست بنویسند. نوشته های شما پائین همین پست، لینک خواهد شد.


1. کل یوم عاشورا و کل الارض کربلا(3)

2.حسین، وارث آدم

3. گزارش راهپیمایی امروز ....

4. حسین مرد همیشه ایستاده ی تاریخ!


کل یوم عاشورا ... کل ارض کربلا

 


مردم کوفه! مردم مکار خیانت کار! هرگز دیده هاتان از اشک تهی مباد! هرگز ناله هاتان از سینه بریده نگردد! شما همانند آن زن می مانید که چون داشت می رشت ، بیکبار رشته های خود را پاره کرد نه پیمان شما را ارجی است و نه سوگند شما را اعتباری ! جز لاف ، جز خود ستایی ، جز در عیان مانند کنیزکان تملق گفتن ، و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید ؟ شما گیاه سبز و تر و تازه ای را می مانید که بر تودۀ سر گینی درسته باشد و مانند گنجی هستید که گوری را بدان اندوده باشند . چه بد توشه ای برای آنان جهان آماده کردید :خشم خدا و عذاب دوزخ! گریه می کنید آری به خدا گریه کنید که سزاوار گریستنید! بیش بگریید و کم بخندید!


با چنین ننگی که برای خود خریدید چرا نگریید؟ ننگی که با هیچ آب شسته نخواهد شد . چه ننگی بدتر از کشتن پسر پیغمبر و سید جوانان بهشت !؟ مردی که چراغ راه شما و یاور روز تیرۀ شما بود . بمیرید! سر خجالت را فرو بیفکنید! به یکبار گذشتۀ خود را بر باد دادید و برای آینده هیچ چیز به دست نیاوردید! از این پس باید با خواری و سر شکستگی زندگی کنید. چه ، شما خشم خدا را برای خود خریدید ! کاری کردید که نزدیک است آسمان بر زمین افتد و زمین بشکافد و کوهها در هم بریزد.

می دانید چه خونی ریختید ؟ می دانید این زنان و دختران که بی پرده در کوچه و بازار آوردید جه کسانی هستند؟ می دانید جگر پیغمبر خدا را پاره کردید؟! چه کار زشت و احمقانه ای؟! کاری که زشتی آن سراسر جهان را پر کرده است تعجب می کنید که از آسمان قطره های خون بر زمین می چکد؟ اما بدانید که خواری و عذاب رستاخیز سخت تر خواهد بود .اگر خدا ، هم اکنون شما را به گناهی که کردید نمی گیرد، آسوده نباشید، خدا کیفر گناه را فوری نمی دهد ، اما خون مظلومان را بی کیفر نمی گذارند، خدا حساب همه چیز را دارد.

خدا و رسولش راست گفته اند که : پایان کار آنان که کردار بد کردند، این بود که آیات خدا را دروغ می خواندند و آنها را مسخره می کردند .

یزید! چنین می پنداری که چون اطراف زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتی و ما را به دستور تو مانند اسیران از این شهر به آن شهر بردند، ما خوار شدیم و تو عزیز گشتی ؟ گمان می کنی با این کار قدر تو بلند شده است که این چنین به خود می بالی و بر این و آن کبر می ورزی ؟ وقتی می بینی اسباب قدرتت آماده و کار پادشاهیت منظم است از شادی در پوست نمی گنجی ، نمی دانی این فرصتی که به تو داده شده است برای این است که نهان خود را چنانکه هست ، آشکار کنی . مگر گفتۀ خدا را فراموش کرده ای که می گوید :« کافران می پندارند این مهلتی که به آنها داده ایم برای آنان خوب است ماآنها را مهلت می دهیم تا بار گناه خود را سنگینتر کنند ، آنگاه به غذابی می رسند که مایۀ خواری و رسوایی است »

اما کسی که سینه اش از بغض ما آکنده است جز این چه توقعی می توان داشت ؟ می گویی کاش پدرانم که در جنگ بدر کشته شدند اینجا بودند و هنگام گفتن این جمله با چوب به دندان پسر پیغمبر می زنی ؟ ابداً به خیالت نمی رسد که گناهی کرده ای و رفتاری زشت مرتکب شد ه ای! چرا نکنی ؟! تو با ریختن خون فرزندان پیغمبر و خانوادۀ عبد المطلب ، که ستارگان زمین بودند ، دشمنی دو خاندان را تجدید کردی. شادی مکن ، چون بزودی در پیشگاه خدا حاضر خواهی شد ، آن وقت است که آرزو می کنی کاش کور و لال بودی و این روز را نمی دیدی کاش نمی گفتی : پدرانم اگر در این مجلس حاضر بودند از خوشی در پوست نمی گنجیدند! خدایا، خودت حق ما را بگیر و انتقام ما را از آن کس که به ما ستم کرد، بستان!

به خدا پوست خود را دریدی و گوشت خود را کندی . روزی که رسول خدا و خاندان او و پاره های تن او در سایه لطف و رحمت حق قرار گیرند، تو با خواری هر چه بیشتر پیش او خواهی ایستاد، آن روز روزی است که خدا وعدۀ خود را انجام خواهد داد و این ستمدیدگان را که هر یک در گوشه ای به خون خود خفته اند ، گردهم خواهد آورد، او خود می گوید :«مپندارید آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده اند ، نه آنان زنده اند و از نعمتهای پرورگارا خود بهره مند می باشند»اما آن کس که تو را چنین بنا حق بر گردن مسلمانان سوار کرد (معاویه)، آن روز که دادخواه ،محمد(صٌٌ)، دادستان خدا، و دست و پای تو گواه جنایات تو در آن محکمه باشد، خواهد دانست کدامیک از شما بدبخت تر و بی پناهتر هستید.

یزید ای دشمن خدا! و پسر دشمن خدا!سوگند به خدا تودر دیده من ارزش آن را نداری که سرزنشت کنم و کوچکتر از آن هستی که تحقیرت نمایم ، اما جه کنم اشک در دیدگان حلقه زده و آه سینه زبانه می کشد . پس از آنکه حسین کشته شد و حزب شیطان ما را از کوفه به بارگاه حزب بی خردان آورد تا با شکستن حرمت خاندان پیغمبر پاداش خود را از بیت المال مسلمانان بگیرد، پس از آنکه دست این دژخیمان به خون ما رنگین و دهانشان از پاره گوشتهای ما آکنده شده است، پس از آنکه گرگهای درنده بر کنار آن بدنهای پاکیزه جولان می دهند. توبیخ و سرزنش تو چه دردی را دوا می کند؟!

اگر گمان می کنی با کشتن و اسیر کردن ما سودی به دست آورده ای ، بزودی خواهی دید آنچه سود می پنداشتی جز زیان نیست . آن روز جز آنچه کرده ای حاصلی نخواهی داشت ، آن روز تو پسر زیاد را به کمک خود می خوانی و او نیز از تو یاری می خواهد! تو و پیروانت در کنار میزان عدل خدا جمع می شوید ، آن روز خواهی دانست بهترین توشۀ سفر که معاویه برای تو آماده کرده است این بود که فرزندان رسول خدا را کشتی . به خدا من جز از خدا نمی ترسم و جز به او شکایت نمی کنم . هر کاری میخوای بکن ! هر نیرنگی که داری به کار زن ! هر دشمنی که داری نشان بده! به خدا این لکه ننگ که بر دامن تو نشسته هرگز سترده نخواهد شد. سپاس خدا را که کار سروان جوانان بهشت را به سعادت پایان داد و بهشت را برای آنان واجب ساخت. از خدا می خواهم رتبه های آنان را فراتر برد و رحمت خود را بر آنان بیشتر گرداند چه او سر پر ست و یاوری تواناست .

سکوتی مرگبار سراسر کاخ را فرا گرفت ، یزید آثار و علائم نا خوشایندی را در چهره حاضران دید، و گفت : خدا بکشد پسر مرجانه را من راضی به کشتن حسین (علیه السلام) نبودم!!!...

ابن زیاد لعنت الله علیه گفت: کار خدا را با اهل بیت خود چگونه دیدی؟

خانم فرمودند: جز زیبایی ندیدم : اینان گروهی هستند که خداوند کشته شدن را برای آنان ثبت کرده بود، پس به سوی آرامگاههایشان شتافتند و به زودی خداوند تو را با آنها گرد خواهد آورد و دعوا و حجت علیه تو اقامه خواهد شد پس بنگر در آن هنگام ، پیروزی از آن کیست؟مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه ! چه خواهید گفت آن گاه که پیامبر خدا بگوید: شما که آخرین امت من بودید پس از من با اهل بیت من و فرزندان گرامی من چه کردید که برخی اسیر و بعضی در خون خود غوطه ور گشته اند .

* گزیده ای از سخنرانی حضرت زینب در دربار یزید

عاشورای 1431

حرمت شکنان عاشورا را محکوم می کنیم ...

زینب ... زین اب


داغ هفتاد و دو مرد بر جگر اهل حرم چه می کند ؟ همه چیز در حال تغییر است جز یک مورد و آن هم گریه های ممتد زنان و کودکان است. خوب می دانی که این گریه ها نشانۀ عجز و بیچارگی نیست که سرود حقیقت و شعار شهادت است. فریاد ملکوتی غربت و ندای جاودان عاشورا. همه دل به تو بسته اند. تکیه گاه بی پناهی این جماعت تویی؛ تو. اینک پا به خیمۀ سجاد می گذاری. بیماری، توان ایستادن را از علی گرفته. تو کنار بسترش می نشینی. نمی دانم با چه قدرتی می گویی و او را با چه توانی می شوند. همین قدر می بینم که زنان و کودکان با پای برهنه از خیمه ها بیرون زده و کنار خیمه سجاد در انتظار تو ایستاده اند. همین قدر می بینی که شانه های زین العابدین می لرزد ... .

و اکنون رسالتی بزرگ بر عهده توست. این سخنرانی های افشاگرانۀ توست که نبض عاشورا را تپنده نگه خواهد داشت...

جایی همین حوالی ...

یکی خانه اش را تبدیل به مجلس عزاداری می کند، یکی نذری می دهد، یکی صدای خوبی دارد و مداحی می کند، دیگری برنامه رادیویی می سازد، یکی نمایشگاه می زند .. خلاصه هر کسی هر جور که بلد است عشقش را به مولایش ثابت می کند. اصلا اگر این کارها نبود شاید عزاداریهای محرم هرسال باشکوه تر از سال قبل انجام نمی شد.
در گوشه ای از این شهر، در یکی از محلات پر رفت و آمد آن ، گذری از جلوی نمایشگاهی رد شدیم که گوشه هایی از زندگی حضرت زهرا و حضرت علی، بخشهایی از عاشورا و وقایع پس از آن را هنرمندانه به تصویر کشیده بود.
متوجه شدم این شاهکار، دسته گل جوانانی است مثل خودمان، از جنس خودمان...این شد که یکی از آن جوانان را پیدا کردم و با او گپی چند دقیقه ای زدم تا بیشتر در جریان نمایشگاه و چگونگی آن قرار بگیرم. آن بندۀ خدا هم با وجود اینکه خیلی سرش شلوغ بود، درخواستم را قبول کرد.

نقطه شروع این کار، کی و کجا بود؟

همه چیز از سال 72 شروع شد. اوایل، صحنه سازی نبود، فقط چای می دادیم. دو، سه سال که گذشت از تک صحنه ای شروع کردیم تا الان به اینجا رسیدیم. همه اش کار خودمونه. عده ای جوون دور هم جمع شدیم و همۀ چیزهایی رو که می بینید، با دست ساختیم. هیچ کدوم از قطعات اون رو حاضری تهیه نکردیم...

انگیزه تون از این کار چی بود ؟

بالاخره باید پرچم رو زنده نگه داشت. ما هر چی داریم، از این پرچم داریم.

نهادهای دولتی باهاتون همکاری کردن ؟

به هیچ وجه. احدالناسی کمکمون نکرد.

پس همه اش با هزینه شخصی تهیه شده ؟

بله...تماما.

شاید پرسیدن این سوال درست نباشه، اما تا الان کراماتی هم دیدین ؟

ببین...یه چیزی بهت بگم. بین خادم هایی که این جا می بینی، خلبان این مملکت رو می بینی، استاد دانشگاه که دکترای شیمی داره هست، رئیس آتش نشانی هست تااااا من ِ کمترین ِ بی سواد. این کسانی که اینجا هستند، این کسانی که سالهاست دارن اینجا - هیئت و سقاخانه حضرت ابوالفضل - کار می کنن، حاجت گرفتند که هستند....

از چند وقت قبل، مقدمات این کار آماده شده ؟

از عید غدیر استارت این کار رو می زنیم...اول داربست ها و ماکتهای بزرگتر، بعد می آییم سراغ جزئیات. مثلا برای همین تمثال حضرت عباس که دیدی، بیشتر از یه ماه وقت گذاشتیم و یکی از وقت گیرترین و حساس ترین بخشهای این نمایشگاه بود. چون از توی این تمثال، هم سیم برق رد شده، هم آب. شکر خدا که تا الان اتصالی نکرده و اتفاق بدی نیفتاده.

انشالله بعد از این هم پیش نمیاد. اسمتون رو می گید ؟

نه! خواستی بنویسی، بنویس سگ ولگرد دربار آقا...

خیلی ممنون که وقتتون رو تو این شلوغی در اختیارم گذاشتید. تشکر من که فایده ای نداره. فقط می تونم بگم اجر شما و سایر دوستانتون با امام حسین..

خواهش می کنم و متشکرم. یا علی.



نمایشگاه به روایت تصویر :

خانه کعبه

سرهای بر نیزه

بقیع

حضرت علی اصغر

حضرت قاسم

حضرت عباس (همان تمثالی که در گفتگو درباره اش صحبت شد)

تنور خولی


شام غریبان

هزار و ســیصد و هــفــتاد ســال گــذشت...

ظهر روز دهم

شمشیر ذوالفقاری ات را در فضا می چرخانی، مثل چرخیدن خورشید در آسمان. رجز می خوانی و زمین و زمان را در هم می ریزی.« من حسینم...پسر علی...» یعنی که به میدان آمده ای، با داغ های سنگین و اضطراب غیورانه. بر دل زینب چه می گذرد و سکینه چه می کشد و زنها چه می کنند خدا می داند. تو خوب میدانی که فرشتگان با چه اضطراب مقدسی تو را بدرقه کرده اند و خوب خبر داری که فرات چه تلاطمی را در خویش ذخیره کرده است. اینک تمام بغضهای آفرینش در حنجره طوفانی تو حلول کرده است. کدام شمشیر می تواند حنجره بغض آلود تو را بشکافد. شاید سر تو را بتوان بر نیزه برد اما کجا نیزه ای می تواند حقیقت تو را به تماشای این کوردلان وحشی بگذارد؟ رجز می خوانی. کربلا مدهوش نوای دلنشینت مانده است. عاشورا هزار بار در خود مرور می کند، زمان را و آینده ای سرخ را به تصویر می کشد در خویش. تصویری که به تجسم هیچ نقاشی جز خدا در نمی آید. تو گسترده ترین تابلوی حقیقت را به ترسیم دستهای بیکران خدا کشانده ای. ذوالجناح کم کم میان تصویر تو سرخ می شود با یالهای غرق به خون. و تو کم کم در صحرای کربلا میان صفحه عاشورا ثبت می شوی.صفحه ای با حاشیه ای از جنس هفتاد و دو لاله سرخ.

تصویر تو برای همیشه در خورشید منعکس می شود و تو در آفرینش برای ابد انتشار می یابی. و سلام بر تو و تصویر همیشه جاری ات..

و شما ؟

خیلی از ما جوونا، تا حرف امام حسین و عاشورا و محرم پیش میاد میگیم کاشکی منم تو عاشورای سال 61 هجری بودم. خیلی از ما آرزو داشتیم و داریم که جزو یاران امام حسین باشیم. اما تا حالا با خودتون رو راست بودین و فکر کردین که اگه امشب توی خیمه امام حسین علیه السلام بودید، چه کار می کردید ؟ توی تاریکی جون خودتونو نجات میدادید و فرار می کردید یا می موندید و با همه سختیها، با لشگر یزید می جنگیدید و رستگار می شدید ؟ این موقعیت رو برای جوانان جهان توضیح دادم و ازشون خواستم بهم بگن تا چه حد به اعتقادات و شکل دهنده اعتقاداتشون وفادارن. اگه اونا تو این موقعیت بودن، چه کار می کردن. می موندن یا می رفتن؟

دیدو گفت داری سوال سختی ازم می پرسی. نمیدونم چی بگم ولی فکر کنم اگه من بودم، اون شب به رهبرم پشت می کردم و جون خودمو نجات میدادم. بعدش که آبها از آسیاب افتاد می اومدم ازش معذرت خواهی می کردم و می خواستم که منو ببخشه! البته فکر کنم دیدو نمیدونه که ناگهان چه زود، دیر می شود...

محسن یه دانشجوی ایرانی ساکن هند، سوژه بعدی  بود. محسن گفت شرط اول برای این تصمیم گیری اینه که آدم امام زمانشو شناخته باشه. یعنی اگه اون به درک کافی از امام حسین رسیده باشه، مسلما در برابر دستوراتش که همون دستورات خداست تسلیم و متواضعه. محسن میگفت خیلی از کسانی که گول وعده و وعیدهای یزید رو خوردن و به اون لشگر پیوستن به خاطر این بود که فکر می کردن دارن از اسلام دفاع می کنن. منتها نمیدونستن اسلامی که یزید و معاویه تبلیغ میکنن، اسلام واقعی نیست. محسن میگفت این افراد بصیرت لازم برای شناخت و تمییز حق و باطل رو نداشتن. محسن گفت همیشه دعا میکنه بتونه حق و باطل رو از هم بشناسه. میگفت این روزها که میگذره بیشتر به معنای " کل یوم عاشورا" پی می بره. اون میگفت عینکی به چشم زدیم که نمی تونیم حق رو از باطل تشخیص بدیم.مخصوصا تو این دوره و زمونه...

فردی که نه اسمش رو گفت، نه سن و سالشو، نه کشورشو گفت مسلما رهبرم رو انتخاب میکردم. گفتم اگه پای پول می اومد وسط چی ؟ گفت خب معلومه! پای پول که وسط بیاد همه چی فرق میکنه.شاید نظر منم فرق کرد. به هر حال از فردی که از گفتن اسمش به کسی که شاید کیلومترهاااا باهاش فاصله داره، میترسه، انتظار بیش از این هم نمیشه داشت.

راجر 29 ساله انگلیسی گفت بحث اعتقادات شخصی و وفاداری و پایبندی به چیزایی که بهشون اعتقاد داری یه مبحثه، بحث ضرورتهای زندگی کردن هم یه مبحث جداگانه. راجر گفت اگه قرار بود بین پول و وفاداری به رهبرم یک کدوم رو انتخاب کنم، رهبرم رو برای دلم و پول رو برای زندگیم انتخاب می کردم. یعنی حتی ممکنه برای اینکه زندگیم به مشکل برنخوره و زن و بچه ام به سختی نیفتند یه حرفی رو به زبون بیارم که بر خلاف اعتقادم باشه. ولی مهم اینه که ته دلم به آرمانها و اعتقاداتم وفادارم... خب این هم محافظه کاری یا شاید سودجویی این انگلیسی هاست

لیبرتی 34 ساله گفت سوالی که میپرسی جواب خاصی نداره. یعنی داره ها...اما نمیشه گفت. لیبرتی میگفت من الان وفاداریم به امام زمان خودم اون طور که باید باشه، نیست. نتونستم حقشو به جا بیارم. با این اوصاف شاید اگه منم اونجا بودم، بین بی لیاقتها قرار می گرفتم. اصلا همون بهتر که نبودم وگرنه نامم به بدی در تاریخ ثبت می شد.

یادمون باشه. باید بدونیم کِی ، وفاداریمونو به کی ثابت کنیم. اینه رمز رستگاری.راستی...اگه شما بودید، چه کار می کردید ؟

یک داستان واقعی

شنیده ایم و می دانیم که حضرت ابوالفضل باب الحوائج است و حاجات همه را می دهد. چه مسلمان، چه غیر مسلمان. این روزها که می شود، هر حاجتمندی دست به دامن او می شود. اما هر کسی ماجرای حاجت گرفتنش را تعریف نمی کند. مسیحی ها ، ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل دارند. ضمن اینکه سال نوی میلادی را به هموطنان مسیحیمان تبریک می گوئیم، شما را دعوت می کنیم به خواندن داستانی که از یک مسیحی نقل شده است. یک داستان کاملا واقعی...

ادامه نوشته

دریا دل

مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را
آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را
تشنه می خواست ببیند لب او را دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را
کوفه شد علقمه،شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
تا خجالت بکشد سرخ شود چهرۀ آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را
ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا در آغوش خودش خواب کند دریا را
آب مهریۀ گل بود والا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را
کاش روی دل خشکیده ما آن ساقی
عکسی از چشم خودش قاب کند دریا را
روی دست نو ندیده است کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را

یا حسین بگو...

منطقه آزادی ها دست به یک حرکت بزرگ زده اند.

ختم دسته جمعی زیارت عاشورا به تعداد سالهای غیبت امام زمان

اطلاعات بیشتر === > اینجا

ماندگاران


گیج و گنگ بود. چشمهایش را که به اطراف می گرداند، بی وفایی می دید و ظلم. حق هایی را می دید که ناحق شده اند و ناحق هایی را می دید که حق شده اند.تردیدی که در زندگی هم سن و سالهایش - نسل سومی ها - می دید او را به مرز جنون رانده بود.همیشه گله مند بود از هم نسل هایش. می گفت ناف این نسل را با تردید بریده اند. در تصمیم گیری هایشان متزلزلند. حالا خودش هم یکی از آن ها شده بود.گمشده ای داشت که پیدایش نمی کرد. از دنیا بریده بود. می گفت مگر نمی گویند دنیا به کسی وفا ندارد. این بار من میخواهم به این دنیای لعنتی وفا نداشته باشم. اصلا وفا کنم که چه شود ؟ برای چه باید در این دنیا بمانم؟ فکری موذی ذهنش را قلقلک می داد. وارد اتاق شد. در اتاق را به هم کوبید و خودش را روی تخت انداخت. در تاریکی اتاق، کورمال کورمال دنبال چیزی می گشت. قوطی قرص را پیدا کرد.آن را محکم بین انگشتانش فشار داد. در قوطی را باز کرد. اولین دانه قرص را به دهان انداخت. چشمهایش بسته شد..


ادامه نوشته

مویۀ آب؛ ظهر روز دهم

اندیشمندان اندیشه مدار طبقه دوم ساختمان شهدا، برای این دو روز برنامه ای ویژه ترتیب داده اند.

در شب تاسوعا همراه میشویم با دوستان زیرنورماه تا برنامه را با حال و هوایی متفاوت بشنویم. گزارش از سطح جهان و ارتباط تلفنی با مشهد هم جای خود دارد. نیازی به معرفی عوامل که نیست. هست ؟

روز تاسوعا از ساعت 10 تا 12:30 برنامه ای را می شنویم که سردبیرش عطیه عسگری است و تهیه کننده اش طیبه شیخ زاده. مویۀ آب را با صدای لیلا ادیبان و سعید پورمحمودی با کارشناسی محمود قربانلو خواهیم شنید.

شب عاشورا منطقه اختصاصی ویژه برنامه دارد. گوینده که فاطمه صداقتی است و تهیه کننده هم سیروس رجبی. عوامل را معرفی کنیم؟

ظهر عاشورا،ظهر روز دهم را می شنویم با صدای زهره هاشمی و محی الدین تقی پور و با سردبیری عطیه عسگری. در ظهر روز دهم، دکترمحمدصادق کوشکی از مقتل خوانی برایمان می گوید.

العطش



به دستور عمر بن سعد همراه عمرو بن حجاج و پانصد سوار در کنار فرات مستقر شدیم تا نگذاریم حتی قطره ای آب به سپاهیان حسین برسد.جاسوسان گفته بودند که عطش در خیمه های حسین بیداد میکند و هر طور باشد میخواهند آب به خیمه ها برسانند،حتی بعضی به قیمت جان خود.

خوب یادم است آن روز عبدالله بن حصین ازدی چطور بر سر حسین فریاد زد و گفت:این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید.به خدا سوگند که قطره ای از آن را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی. و حسین گفت:خدایا او را از عطش بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده.چیزی نگذشته بود که به دیدار او رفتم و دیدم بیمار شده و چنان آب میخورد که شکمش بالا آمد و سپس آب را بالا می آورد و مدام فریاد میزد:العطش و آنقدر در این حال بود تا جان داد...

بر بال فرشتگان


فرشته ها وظیفه اش را در گوشش زمزمه کرده بودند.صورتش را رو به آسمان گرفت و خندۀ آرامی کرد. کجای دنیا از این جا که او نشسته بود بهتر بود؟چند لحظه بیشتر نگذشت که تیر حرمله گلوی نازکش را بوسید.رسالت او به انجام رسیده بود. در آغوش فرشته های سفید می رفت تا از آب کوثر سیرابش کنند...

روز خوب خدا

همایش شیرخوارگان حسینی روز جمعه به صورت همزمان در سراسر ایران برگزار خواهد شد و مصلای تهران میزبان شیرخوارگان تهرانی خواهد بود.

شما هم بیکار نمانید. به محل همایش در شهرتان بروید و آسمان اندیشه را مزین به عکسهایتان کنید. جوانان
شهرستانی حلقه وب! با شما نیز هستم...


اینجا، تهران است...

61/1/10

می خواهیم همه با هم، دور هم از عاشورا و محرم بگوئیم و بشنویم؛ بنویسیم و بخوانیم. هر دهه، به ندای دلمان گوش می دهیم و کلمات را ردیف می کنیم. این دهه:

اگر در روز عاشورا بودم ...

بدیهی است شرکت در این طرح برای همه اعضای اندیشۀ حلقه وب الزامی می باشد. مطالب ارسالی شما، همین جا لینک خواهند شد. العجل...

به شیرینی عسل

در تاریکی شب، یاران امام گرد او حلقه زده اند. امام با یارانش اتمام حجت می کند. امشب شب آخر است. امشب شب تصمیم گیری است. هرکس هوای ما را دارد با ما بماند. و گرنه...


امام حسین یک یک کسانی که کشته خواهند شد نام می برد اما دلش نمی آید نامی از قاسم ببرد. برادر زاده با شور و اشتیاق می پرسد عموجان...من هم جزو شهدا خواهم بود ؟ امام از او می پرسد شهادت در کام تو چگونه است؟ قاسم پاسخ میدهد« احلی من العسل». امام(ع) فرمودند: عمویت به فدایت. فردا تو هم کشته خواهی شد.

عصر عاشوراست. یاران امام شهید شده اند. قاسم پافشاری می کند. اما امام دلش نمی آید به او اجازه ورود به میدان جنگ را بدهد. بالاخره امام اذن دخول می دهد.

حضرت قاسم(ع) شجاعانه به میدان می رود. سی و پنج نفر را می کشد و پس از نبردی سخت بر زمین می افتد. نالان عمویش را صدا می کند. امام سریعا بربالین وی حاضر می گردد و می فرماید: به خدا سوگند برعمویت سخت است این که او را به یاری بخوانی و او نتواند تو را جواب دهد، یا جواب دهد اما نتواند تو را یاری دهد، یا آنکه تو را یاری دهد ولی سودی به حال تو نداشته باشد.
از رحمت خداوند دور باد گروهی که تو را شهید کردند.

برای حسین منزوی ...

حسین منزوی - شاعر معاصر ایران - را خیلیها به خاطر غزلهای عاشقانه او میشناسند. اما منزوی ید طولایی در سرودن اشعار اجتماعی و آیینی داشت که کمتر کسی از آن خبر داشت.
اشعار آیینی و مناسبی او همگی پس از درگذشت او منتشر شد تا گواهی باشد بر منش پاک و طبع بلند او.
خواندن بخشی از یکی از غزلهای عاشورایی او در سالگرد درگذشتش خالی از لطف نیست. روح پاکش را با ذکر صلوات قرین آرامش قرار دهید.


حد تو رثا نیست عزای تو حماسه است

ای کاسته شأن تو از این معرکه‌گیران

ای خون اصیلت به شتک‌ها زغدیران

افشانده شرف‌ها به بلندای دلیران

جاری شده از کرب و بلا، آمده وانگاه

آمیخته با خون سیاووش در ایران

تو اختر سرخی که به انگیزه تکثیر

ترکید بر آیینه خورشید ضمیران

ادامه نوشته

محرم نامه

الوعده وفا..بشنوید از برنامه های ما برای شما:

زهره عبدالرحیم که ایشون می باشند، سردبیر کوچه سیاهپوش هستند. این برنامه در قالب دو برنامه در روزهای پنج شنبه و جمعه سوم و چهارم دی ماه از 88.1 شنیده می شود و  ایستگاه صلواتی ، تابلوی امروز ، روضه رضوان و البته بخش کارشناسی خواهد داشت. کوچه ساعت 17 سیاهپوش می شود.

و مصادف با شام غریبان امام حسین (ع) مریم یزدی زاده سردبیر اشک مهتاب میشود که گوینده اش هستی دخت توکل است و می خواهند درباره فلسفه عاشورا و اتفاقات و روایات آن برایمان صحبت کنند. کارشناسان برنامه دکتر جعفری و حجت الاسلام ماندگاری هستند و برنامه ساعت 23 آغار خواهد شد.

در حریم محرم

ایستادی و نشکستی ,برخاستی و ننشستی تا درختان شیوه ی ازادی را از خاک بیاموزند .

 یا حسین! فریاد تو اهنگ زندگی است که هر حنجره ای نداند مرگ را تمکین خواهد بود .تو بهانه ی عشقی, بی تو هیچ کس عاشقانه ی حیات و حیات عاشقانه را ادراک نخواهد کرد...

بوی ازادگی می اید, بوی حسین(ع) . بوی صبر می اید, بوی زینب(س) ...

محرم را در حریم صبر و ازادگی بر لحظات زندگی مان نقش ببندیم...