یاس نیلی

| مـیكنــد جــان را نـثــار یــار، یــاس |
| از غـم عشـق شده بیمار، یاس |
| بین چه سان پژمرده و بر خاك اوفتاد |
| در مـیـان آن در و دیـــوار، یـــاس |
| از چـه رو پـوشانــد بـا گــل بـرگ گل |
| روی خـود را لــحظهی دیدار یاس |
| یــاس گـر نیلی نباشد یـاس نیست |
| جای سیلی داشت رخـسار یاس |
| در ثـای غنـچـه هـــم دردی نداشت |
| جز دو چشم پر غم و خونبار یاس |
| بـلبـل نـطقــم هـــوای بــاغ داشت |
| جان «احسان» بلبـل و گلزار یاس |
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت توسط اندیشۀ جوان
|