تو خانه خدا امکانات کم بود!!
--من کلاً اعتراف میکنم ، حالا هر چی میخواد باشه ، به هر حال عبرت گرفتم دیگه... بگذریم بهتره...![]()
بريم سر وبلاگت...بهترين پستي که تو وبلاگت گذاشتي، چي بود ؟
--پست خداحافظی ام ؛ خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام ... خیلی دوستش داشتم . ![]()
بدترينش ؟
--یه پست سفارشی ، البته سفارشی نه به اون معنا ها! یه پستی که مخاطبهای خاص داشت..البته نمیشه گفت بدترین ... اما دوستش نداشتم![]()
ميدوني چرا اولين قرباني من شدي ؟![]()
--آره ... میدونم
بگو بقيه هم بدونن!
--کلاً کی بهتر از من !![]()
بهترین سفرت کجا بود ؟
-- یه جایی خیلی دور خیلی نزدیک ، مکه و مدینه ...
يه خاطره غير کليشه اي از حج بگو ؟شيطنت آميز لطفا!![]()
--من کلاً تو سفر حج خیلی شیطنت میکردم ... کل کاروان منو شناخته بودن..از کل کل های انتخاباتی بگیر تا چک و چونه زدن انگلیسی با عرب جماعت ...تا شتر سواری تو صحرای عرفات ...الان من هر چی بخوام تعریف کنم یه جورایی غیر قابل پخش میشه و کلاً تعریف کردنش درست نیست ... فقط یه چیزی که تو راه برگشت تو فرودگاه جده شنیدم برام خیلی جالب بود
چی ؟
-- فک کنید یکی از هم کاروانیهای ما میگفت چقدر خوشحالم که این روزا بالاخره داره تموم میشه و چند ساعت دیگه ایرانیم..این ده روز بهم خیلی سخت گذشت ! گفتم چرا؟ گفت چون تو خونه خدا امکانات نبود !
نمیدونم این گریه داره ، یا خنده... بازم جای شکرش باقیه نگفت ، نبود امکانات ، رفیق ناباب ...
دقيقا مثل اون سري جوک هاست که احتمالا شنيدي...
-- چی ؟
مثلا به یکی میگن حج چطور بود ؟ ميگه...هيچي...رفتيم خدا خونه نبود....چه چند دور زديم و برگشتيم..
--اتفاقا منم که رفتم خدا خونه نبود! یعنی تو کعبه نبود ...انقدر دنبالش گشتم ...
کجا بود ؟![]()
-- همیشه فکر میکردم خدا تو خود کعبه است.یعنی کعبه رو که ببینی به خدا میرسی..یا اینکه خدا آسمونیه ... ولی دیدم نه !کعبه فقط یه قبله است ... یه مکعب مشکی تو دل کویر، تو دره. .. فقط واسه اینکه یادت باشه تو از کجا اومدی..هبوط در کویر رو فراموش نکنی..خلاصه وقتی دیدم خدا اونجا نیست،فهمیدم که کعبۀ واقعی همیشه با منه..یعنی همون که میگه.این خانه را بگذار و بگذر ، با من بیا تا کعبۀ دل ...
وقتي اولين بار کعبه رو ديدي، چه حسي بهت دست داد ؟![]()
-- اولین بار ... من از شب قبلش که محرم شده بودیم آروم و قرار نداشتم،یه لحظه چشمام روی هم نمیرفت،همش فکر میکردم خدایا چی میشه ؟! یعنی چه اتفاقی میفته ؟ چه انقلابی رخ میده ؟یه لحظه اشکای من بند نمیومد، تو مسجدالحرام وقتی از باب دارالسلام وارد شدیم، همه تازه اشکاشون روانه شده بود و بی قراریهاشون اوج میگرفت،ولی نمیدونم چرا بی قراری های من کم میشد و به قرار میرسیدم،همه وقتی کعبه رو دیدن به سجده افتادن و زبونشون بند اومد،ولی من قبل اینکه کعبه رو ببینم به سجده افتادم ..و وقتی بلند شدم دیدم هیشکی نیس،من تنها مونده بودم و همه کاروان رفته بودن،فقط یه مکعب سادۀ مشکی جلوم بود..که با دیدنش گریه ام بند اومد.لبخند زدم و نا خوداگاه و بلند گفتم: خدای من بزرگ تر از این حرفاس..
تا حالا شده به خاطر اينکه ساداتي، پارتي بازي کنن برات ؟
--چه ربطی به پارتی بازی داره آخه ؟ تازه عیدی هم میخوان..پارتی بازی اصلی رو باید جای دیگه و کس دیگه بکنه!
نميپرسم دانشجويي يا دانش آموز...اما بهم بگو آخرين نمره اي که از درس معارف گرفتي، چند بود ؟
--بابا بی خیال این معارف ما بشین!![]()
نمیشه! بگو!![]()
--من همیشه معارف و این چیزام خوب بوده ... یعنی دیگه کمتر از 19 این طورا نمیشدم امتحانای پایانی هم همیشه 20 اما این دفعه آخری نمیدونم چی شد زمین کج بود، در گنجه باز بود ... خلاصه ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار بودن تا من 16 بگیرم !
روي ماه خداوند رو چطوري مي بوسي ؟![]()
--خدا انقده خوبه..همین که بری پیشش خودش دست پیش میگیره و اول روبوسی میکنه..یه جورایی ای خدایی که برام تو شبا فانوسی..هل میشم وقتی تو منو میبوسی!
حالا بريم سراغ سوالاي يه ذره شخصي! رادیو دوس داری دیگه ؟
-- من که آره...مهم اینه که اون منو دوس داشته باشه!
حاضري با چي عوضش کني ؟
--کلاً از اینکه چیزی رو با چیزی عوض کنم خوشم نمیاد ... هر چیزی جای خودش قشنگه ...
اگه قرار باشه راديو جوان گوش ندي، چي گوش ميدي ؟
--هر وقت هر چیزی که حال و هواش باشه گوش میدم .... حالا میخواد رادیو جوان باشه ، میخواد موسیقی باشه ، سخنرانی باشه یا ...اما تو شبکه های رادیویی جز جوان تا حالا چیز دیگه ای گوش ندادم و نمیدم..چون باهاشون راحت نیستم.
چقد قابل تحملی ؟
--اینو باید از بقیه پرسید ... ولی یه بار یکی بهم گفت وقتی احساساتی برخورد میکنی قابل تحمل نیستی !
کی برات قابل تحمل نیست ؟![]()
--قابلیت تحمل همۀ اشخاص رو دارم.
بالاخره بايد يه ويژگي اخلاقي باشه که نتوني تحملش کني ديگه..
--جز یه نفر که نباید اسمش رو بگم!
خب فهمیدم! نمیخواد بگی..
کلمه"یکی بود یکی نبود" تو رو یاد چی یا کی میندازه؟
--بقیه اش رو دوست دارم...زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچ کس نبود.و واقعا هم همینه و تو این دنیا جز خدا هیشکی نیس ... هیشکی..امیدوارم حکایتمون نشه حکایته یکی بود یکی نبود ... یعنی وقتی اون یکی همیشه هست تو نباشی ...
بزرگترین وابستگیت به چیه؟![]()
-- نفسم (nafasam)
بزرگترین لغزش آدم چی میتونه باشه؟![]()
--سوالای تخصصیه و از حوزۀ اطلاعات من خارج..اما ....نمیدونم..بذار جواب چیزایی رو بدم که میدونم و میفهمم..
واژه ی سختی تو رو یاد چی میندازه؟
--ان مع العسر یسری
به نظرت جهنمی ها چه رنگی اند؟![]()
--جهنمی ها همه رنگی هستن ... رنگ خیلی از آدما .. رنگ خیلی از اعمال و چیزها...همه رنگی هستن جز بی رنگی... جز یکرنگی ... جز رنگ خدا ...
فکر میکنی ماموریتت به عنوان یه انسان روی زمین چیه ؟
--زندگی کردن...یعنی زیستن را زندگی کردن ...
چی تا حالا دلت رو شکسته؟![]()
--نامهربونی اونایی که خیلی دوستشون دارم.
اگه بخوای به یه چیزی بگی بیخیال،اون چیه ؟![]()
--وقتی میخوام چیزی رو به آدمی بفهمونم که نمیخواد بفهمه ... وقتی میبینم خودش رو زده به خواب و خواب نیست، میگم بی خیال !البته بی خیال به خیلی چیزهای دیگه هم میگم اما الان این یادم اومد.
آنتنت اصطلاحاً تو گرفتن چه چیزی قویيه؟
--کلاً آنتنم قوی و گیراییم هم قویه حالا هر چی باشه،اصلاً فکر میکنم آنتن هممون باید خیلی قوی باشه اما مهم اینه که این گرفته ها رو چه جوری تحیلل و استفاده کنیم.
دوست داری جاودانه باشی؟
-- دوست دارم ماندگار باشم ... از این واژه بیشتر خوشم میاد.![]()
آخرین چیزی که بهت زده ات کرده چی بود؟![]()
--مممممممم .... یادم نمیاد !آهان چرا ..اینکه داداش یکی از دوستام که حلقه وبی هم هست چند روز دیگه دنیا میاد ...
اين آدمو بهت زده مي کنه اون وقت ؟
-- آره !بنا به دلایلی بهت زده شدم خیلی زیاد ! طوری که جیغ کشیدم در حد تیم ملی!
تحت تاثیر کی قرار میگیری؟
--تحت تاثیر هر کی که موثر باشه!
بزرگترین ترس به نظرت چیه؟![]()
--بزرگترین ترس که خب باید ترس از خدا باشه.
غير از خدا ....
--ترس از خودم ، آدما ...اونایی که امروز رفیقن و فردا نارفیق . ..
شجاع ترین آدم روی زمین از چی نمیترسه؟
--بگردین پیداش کنین ازش بپرسین !ولی به نظرم اونی که خیلی شجاع باشه،شجاعت به اون معنای واقعی،از هیچی روی زمین نمیترسه.
حاضری به خاطر چی بدوی تا بهش برسی؟
-- من کلاً هر چیزی رو که بخوام و بدونم که خواسته ام درسته برای رسیدن بهش " راه میرم " ...
بدون کی گم میشی؟
--بدون چشمام، بدون بینایی.
بينايي جسم يا بينايي دل ؟![]()
--کلاً من همینجوری با این دو تا چشم گاهی راهم رو گم میکنم فک کن دیگه این دو تا هم نباشن.خود من به شخصه در اون حدی نیستم که بدون بینایی جسم گم نشم ! نمیدونم منظورم رو میفهمی یا نه ... میخوام بگم برای بینایی دل به چشمای جسمانی ام هم احتیاج دارم .خیلی چیزا رو باید ببینم تا بینا بشم.
گوشات رو برای شنیدن چه چیزی تیز میکنی؟![]()
--گوشای من همیشه تیزه برای شنیدن هر حرفی که حرف باشه.
کدوم بخش زندگيتو دوست داري پاک کني ؟
-- من زیاد زندگی نکردم و چیز زیادی ننوشتم که نیاز به پاک کن داشته باشم. اما به هر حال هیچ بخشی از زندگیم رو دوست ندارم پاک کنم. به نظرم همشون به جای خودشون باید باشن تا بعداً بتونم ازشون سرمشق بگیرم.
سر امتحانا تقلب مي کني ؟![]()
--دبستان و راهنمایی خیلی تقلب میکردم.همیشۀ خدا کتاب باز میکردم. اما بعدش نمیدونم چی شد که دیگه نتونستم زیاد تقلب کنم. نه اینکه اصلاً تقلب نکنما ، اما به اون شدت دیگه نیست ...
چشمم روشن!دبيرستان چي ؟
--.به هر حال دبیرستان هم تقلب داره ... اما چه خونده باشم و چه نخونده باشم به خودم مطمئن ترم تا بقیه.البته بیشتر چه ی دوم درسته !
دانشگاه چي ؟
--داشنگاه هم تقلب داره . تو دانشگاه چون سر امتحان میشه موبایل داشت.تقلب سهولت بسیار بیشتری داره
نمیشه! من امتحان کردم!(یه سری حرفها به علت بدآموزی سانسور شد)...وقتی بارون میاد با چتر میری بیرون یا دوست داری بدون چتر قدم بزنی؟
--آخ گفتی بارون ... خیلی دوسش دارم! یعنی در حد وحشتناکی باران رو دوست دارم... بستگی داره.هر وقتی یه حال و هوای خاصی داره.یه وقتایی با چتر یه وقتایی بدون چتر..به هر حال زیر باران باید رفت !
به دلت بیشتر "اعتماد" داری یا عقلت؟ حرف کدومو بیشتر گوش میدی؟
--توامان !
زندگي سخته ؟![]()
--سخت و آسون ... بیشتر از همه چیز قشنگه!
اگه کم بیاری اعتراف میکنی؟ ![]()
--بستگی داره کم آوردن تو چی باشه
کلي پرسيدم...
-- از کم آوردن تو زندگی بدم میاد و حتی اگه کم بیارم نمیگم تا باورم نشه ، به نظرم خدا اونقدری کمکمون میکنه و جوری ما رو آفریده که زیاد هم بیاریم ! حالا اگه کم میاریم مقصر خودمونیم ... زبونم هم خیلی طویله و کم پیش بیاد کم بیارم ، ولی اگه اینجوری بشه انکار نمیکنم اما اعتراف هم نمیکنم !
بزرگترين خالي که تو زندگيت بستي، چي بوده ؟![]()
-- من نه منم !
حرف ناگفته ؟
--سرمایۀ هر دلی به حرفهایی است که برای نگفتن دارد... ولی یه چیزی رو باید آخر صحبت بگم .اونم اینکه با خوندن این مصاحبه فکر نکنید قصد داشتم همه چیز رو همینجوری به خدا ربط بدم تا اندیشه ای بشه.و اینکه خواستم شعار بدم یا خودم رو خیلی خوب و پاک جلوه بدم ! من فقط حرفی رو که به دلم اومد ، زدم . همین !
يه حرف براي حلقه وبي ها ؟
-- قدر این حلقه رو بدونین ، اینجا محل تولد دوستیهاس ... روزای خوبی روبرومونه که اگه همه نباشیم به اون خوبی که باید رقم نمیخورن!
مرسي که وقت گذاشتي![]()
--دلم خواست !دوست داشتم !!![]()